در جنگل مدرسه آغاز شده است اما راکون کوچولو نمی خواهد به مدرسه برود. او از مدرسه می ترسد. مادرش با مهربانی برای بر طرف کردن ترس او رازی را با او در میان می گذارد و در کف دستان او چیزی را پنهان می کند که راکون کوچولو قوت قلب می گیرد و باور می کند محبت و عشق مادر همیشه همراه اوست. او دیگر تنها نیست.