کتاب نمایشنامه باغ آلبالو نوشتهی «آنتوان چخوف» و ترجمهی «ناهید کاشیچی» است. نمایشنامه باغ آلبالو آخرین اثر چخوف است که در سال 1903 نوشته شده است و در ژانویه 1904 برای اولین بار در تئاتر هنر مسکو روی صحنه رفت، اشخاص نمایش همان آدمهایی هستند که در زندگی روزمره با آنها برخورد میکنیم. هیچ کدام نقش برجستهای ندارند، نه مبارزه میکنند و نه شکست میخورند و نه حتی از خوشان دفاع میکنند و نه به حل مشکلاتی که در برابرشان قرار دارد میپردازند. موضوع نمایشنامه به این صورت است: «باغ آلبالو متعلق به یک زن نجیبزاده روس و خانوادهاش است که به دلیل بدهی باغشان را در رهن بانک گذاشتهاند. با توجه به همه عوایدی که این خانواده از باغ دارند فرصتی برای فروش و حراج باغ باقی نمانده است. هرچند مادام رانوسکی و خانواده هیچ کاری برای نجات خود و البته ممانعت از فروش باغ انجام نمیدهند. در پایان، باغ به یک دهقانزاده ثروتمند به نام لوپاخین فروخته میشود و خانواده مادام رانوسکی مجبور میشوند باغ را ترک میکنند. درحالیکه هنگام ترک باغ صدای قطع درختان بوسیله تبر شنیده میشود…» در قسمتی از نمایشنامه میخوانیم: «یاشا: "با ناز توی صحنه راه می رود." می شود آدم اینجا بیاید؟ دونیاشا: یاشا، آدم تو راه به زحمت میشناسد. خارجه چقدر تو را تغییر داده. یاشا: هوم، سرکار علیه که باشند؟ دونیاشا: وقتی تو خارجه رفتی، من قدم انقدر بود "دستش را بالای زمین میگیرد و قد سابقش را نشان میدهد." من دونیاشا هستم. دختر فئودور کوزویوف. یادت رفته؟ یاشا : هوم… مثل هلوی پوست کنده شدهای" دور و برش را نگاه میکند. او را در آغوش میگیرد. دونیاشا فریاد میکشد و نعلبکی از دستش میافتد. و یاشا به سرعت بیرون میرود." واریا: "در درگاه، با لحنی آزرده" چه خبر است؟ دو نیاشا : "اشکریزان" نعلبکی را شکستم.» این کتاب را انتشارات «جوانه توس» منتشر کرده است.