در این نمایشنامه، وضعیت خانواده خانم رانوسکی رو به ورشکستگی و افول است. حال آنها از دار دنیا تنها یک باغ آلبالوی خاطرهانگیز دارند که باید در این راه به حراج گذاشته شود. فروش این باغ، پشت سر گذاشتن و فراموشی خاطرات گذشته است.
مالک باغ، رانوسکی، با وجود دلبستگی شدیدی که به باغ دارد هیچ نوع مقاومتی در برابر فروش باغ نشان نمیدهد، بلکه تنها از عاجز بودنش در مقابل فراموش کردن خاطرات گذشته رنج میبرد. او نمیتواند با گذشته خاطرات خود وداع بگوید و این بزرگترین رنج اوست.