«آلزایمر» داستان سفر است اما سفری متفاوت. ابراهیم ابتدای داستان پیرمردی بیمار و ناتوان به نظر میرسد که گویی تقدیر او را اسیر پسرش کرده اما در ادامه میبینیم چندان هم دستبسته نیست. او در این سفر نهتنها بارها مقابل پسر میایستد بلکه هدف سفر را نیز به چالش میکشد.
رابطۀ پدر و پسر به دلایلی ویران شده و پسر از پدر متنفر است اما در این سفر بهناچار او را همراهی میکند. در انتهای سفر اودیسهوار، راوی مجبور میشود پرده از رازها و دروغها بردارد و حقیقت را برگزیند.
ابراهیم و پسرش شخصیتهای اصلی ماجرا هستند اما شخصیت محوری داستان راوی است. بااینکه نامی از او به میان نمیآید، اوست که تمام وقایع را روایت میکند. تعداد شخصیتهای رمان آلزایمر زیاد نیست بااینحال نقشآفرینی بعضی شخصیتهای این رمان مانند: سفید برفی، مادموزال توسو، شیری و... در گرهگشایی از رازورمز شخصیت اصلی داستان نقش اساسی دارد.
این داستان ابتدا ماجرای تغییر سرنوشتساز پدری سالخورده است و در ادامه پیچیدگیهای روابط پدر و پسر و کامیابیها و ناکامیها و مهر و نفرت آنها از یکدیگر بر ماجرای اصلی سایه میاندازد.