دات خواهر کوچک ویلف با آن سر و صورت کثیف و چسپناکش عاشق دایناسورهاست. برای همین ویلف یک روز او را به موزه می برد تا با داستان زندگی دایناسورها آشنا شود. اما... آلن شرور خبردار می شود و یک دفعه به فکرش می افتد که سلطان دایناسورها شود... اما مگر الان دایناسور هست؟ چطور می شود به سراغ دایناسورهای یک عالم میلیون سال پیش رفت؟ با ماشین زمان