دستهبندی : رمان و داستان خارجی

کتاب آشیان عقاب، کاغذ بالکی (کونستانس هون ترجمه ابراهیم یونسی) انتشارات نگاه
دعوتى از سوى مادربزرگِ اتریشىام داشتم که در آن تابستانِ سوزانِ سال 1847 مرا از هزار و چند مایل راه، از لندن به وین کشید. من هنوز صبح آن روزى را که نامه رسید، آن هیجان غریبى را که دیدن آن دستخط ناآشنا در من برانگیخت، و کنجکاوىِ عمّه کارولین را که پشت میز صبحانه روبرویم نشسته بود، خوب به یاد دارم، و بهخاطر دارم که وقتى درِ پاکت را مىگشودم انگشتانم چگونه مىلرزید.
مادربزرگم نوشته بود: «عزیزم، تو در این دنیا تنهایى، من هم مانند تو تنها هستم. آیا درست است که همچنان از هم جدا بمانیم؟ گذشتهها گذشته است. من نگران آینده تو هستم.»